عسل

طلا گیسو به زیتونِ دوچشمت

اسیرم کـرده افسونِ دوچشمت

به چشمانت زدم زل،ناگهان شد

دلِ دیـوانه مدیـــونِ دوچشمت

علی قیصری 

عسل...

روزگاری بـر لب ِ گلغنچه‌ ها لبخــند بودپایِ غـم از شور شادی دائماً در بنـد بوداز وجــودِ دلنشین تـک تـک همسایـه هـازندگی شیرین تر ازنقل ونبات وقند بودسال هـای شادمـانی رنگ ِرویِ بخـت مااز سفیدی مِثل ب عسل...

گفتم شعاع چشمت راهِ سرابِ عشق استگفتا که برنگردد هرکس خرابِ عشق استگفتم بــه گِــرد رویـت پــروانه می زند پرگفتا که بال وپرها باز ازشتاب عشق استگفتــم لبـت همـانا انگــورِ صــادراتی ستگفتا اگـر بـدانی عسل...

اجـل در شهــر ما آواز دارد

هزاران توطئه در ساز دارد

پـرستو در فضـای آسمــانم

سقـوط ِ ممتـد ِ پروازِ دارد

علی قیصری 

عسل...

ربـاعی از لـب ِ قنـــدت بریزد

گُل از دست هنـرمندت بریزد

مونالیزایِ چشمت سعی دارد

ژکوند از روی لبخندت بریزد

علی قیصری 

عسل...

چه سوزِ سرمَدی آمد سراغم

چه دردِ ممتدی آمـد سـراغم

شروعِ ماهِ دی از خانه رفتی

زمستانِ بــــدی آمـد سـراغم

علی قیصری 

عسل...

همانروزی جفا راپیشه کردی

بـدی را سر درِ اندیشه کردی

بـه زعم آنکه گاهی پا نگیرم

تبـر را پاسبـانِ ریشـه کـردی

علی قیصری 

عسل...

بکر است ولی میوه ی نورس دارد

عیسا نفسی پاک و مقـــــدس دارد

در هلهلـه هـای شب ِ میـلادِ مسیح

مریم سخن ازجشن کریسمس دارد

علی قیصری 

عسل...

دهی پندم که امشب می ننوشم

اگـر امشـب ننـوشم کی بنـوشم؟

سبــو را پـــر بکـن از خـون انگور

کـه میخواهم بـه یاد وی بنوشم

علی قیصری 

عسل...

دامنِ سبزت پر از گل هـای نازِ دلبری ستنم نم گلخنده هایت نغمه سازِ دلبری ستکـم نـدارد بایگانی نسخه ای از خُلق نیکآن چه در پرونده داری امتیازِ دلبری ستسالها در زیر شالت خودنمایی کرده استچتـر زلفت همچنان عسل...

دلم امشب هوای عشق دارد

تمنــا از خــــدای عشق دارد

نــوای دلنشین سیـم سنتور

طنینی از صدای عشق دارد

علی قیصری 

عسل...

هوا از ســوزِ آهِ سینه سـرد است

اتاق ازسردی شومینه سرد است

شبـیـهِ سـگ زمستــان زوزه دارد

غروب از نخوَت آدینه سرد است

علی قیصری 

عسل...

دلبـــرِ آلالــــه انـــدام ِکمـان ابــرو کجاستآن پری رخساره ی نازِ طلا گیسو کجاستبرده از من سرمه سرمه صبر و آرام وقرارمرمرین تـن پیکرِ طنازِ چشم آهو کجاستتا ستیغ صخــره ها تیهو بـه تیهو رفته امکبک نا عسل...

به قدرِ یک بغل حرف نگفته

سخن ها دارد از درد ِ نهفته

نگـویید از انار و جشن چـلّه

که یلدا در میان بـرف خفته

علی قیصری 

عسل...